ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
شعربرای فراق پدر
آنقدر وسوسه دارم بنویسم که نگو
تو کجایی پدرم؟!
آنقدر حسرت دیدار تو دارم که نگو
بس که دلتنگ توأم، از سر شب تا حالا
آنقدر بوسه به تصویر تو دادم که نگو
جانِ من حرف بزن!
امر بفرما پدرم.
آنقدر گوش به فرمان تو هستم که نگو
کوچه پس کوچهی این شهر پر از تنهایی است
آنقدر بی تو در این شهر غریبم که نگو
پدر ای یاد تو آرامش من!
امشب از کوچهی دلتنگی من میگذری؟!
جانِ من زود بیا
بغلم کن پدرم!
آنقدر حسرت آغوش تو دارم که نگو
به خدا دلتنگم!
روبرویم بِنِشینی کافیست
همه دنیا به کنار
گرچه از دور ولی، من تو را میبوسم
آنقدر خاک کف پای تو هستم که نگو