ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
شعربرای فراق پدر
دیدی منت گذاشتهام بی پسر، پدر
رفتی تو هم گذاشتیم بی پدر، پدر
ای جان سپرده در وطن خویشتن غریب
وی مانده با همه پدری بی پسر، پدر
گفتم عصای تو باشم، ولی چه سود
پایم به گل فرو شده، خاکم به سر، پدر
ما را یتیم هشتن و ساز سفر چه بود؟
خوش میروی برو که سفر بی خطر،پدر
آهسته تا ببینمت این یک سفر، که نیست
آهنگ بازگشت تو از این سفر، پدر
من آرزوی دیدن روی تو داشتم
رفتی و ماند داغ توأم بر جگر پدر
تو آرزوی دیدن من میبری به خاک
من هم تو را به خواب ببینم مگر، پدر
چون باغبان به خون جگر پروراندیم
ای از نهال سعی نچیده ثمر، پدر
زخم زبان خلق شنیدی برای من
نفرین به خوی مردم بیدادگر، پدر
آوخ! که کرد بازی ایام غافلم
تا باخبر شوم، ز تو آمد خبر،پدر
اهل گذشت بودی و بخشنده و کریم
جرم پسر ببخش و ز من درگذر، پدر
جانم به ماتمت رود از جان به در، ولی
داغ توأم نمیرود از دل به در، پدر
کوه ار شوم به صبر و توانایی و شکیب
داغ تو کوه را بشکاند کمر، پدر
تنها نه من، که اهل هنر بی پدر شدند
ای بی پدر گذاشته اهل هنر، پدر
آن روز روزی من بی خانمان مباد
کآیم به خانه وز تو نبینم اثر، پدر
من بودم و امیدی و باقی ملال عمر
آن نیز هم تباه شد اکنون دگر، پدر
پر بر فلک گشودی و طوفان روزگار
کرد آشیان ما همه زیر و زبر، پدر
چون شمع با تبسّم شیرین گداختی
تا همنفس شدی به نسیم سحر،پدر
پیش از طلوع فجر شب قدر سوی عرش
روح تو با ملائکه بگشود پر، پدر
از تنگنای حادثه جُستی مفر ولی
داری فراز عالم بالا مقر، پدر
کی مردهای که نام تو زنده است جاودان
ای در جهان به نیکی و بخشش سمر، پدر