(پایگاه اشعارمجالس ترحیم)

(پایگاه اشعارمجالس ترحیم)

کربلایی وحیدشریفی درآباد
(پایگاه اشعارمجالس ترحیم)

(پایگاه اشعارمجالس ترحیم)

کربلایی وحیدشریفی درآباد

شعرپندیات

شعرپندیات


به پیری چون رسد انسان دگر برنا نخواهد شد
قد سروی اگر خم شد دگر رعنا نخواهد شد

مـده بیهوده ازکـف گـوهرنـقدجـوانی را

که این دُّرگران قیمت دگرپیدانخواهدشد

به دنیادل مبندای دل به فکرتوشه ره باش

که بامـرگ من وتوآخـردنیا نخواهدشد

مخـورهـرگـزفـریب زرق وبـرق دنیـا را

که شیرین کـام باگفتن حلـوانخواهد شـد

مکن تعریف ازفضل وکـمال دیگران ای دل

که باتعریف کردن هیچ کس دانانخواهدشد

علی یک عمربا اوفتادگان بنشست تاگوید

ازاین بال نشستن هاکسی والانخواهدشد

شعر برای فراق خواهر

شعر برای فراق خواهر


بودهم جان وهم جانانه خواهر

انیس و مونس و  فرزانه خواهر

نهفته  در  دلش  عشق  برادر

برادر شمع و چون پروانه خواهر

بلی چون گوهربی مثل وهمتاست

نهفته  در  دل  ویرانه  خواهر

به نیکی نام و عشقش مانده برجا

به تاریخ جهان  افسانه خواهر

بسان  بلبل  زیبا  و  خوشرو

به کنج  دل نموده  لانه  خواهر

فروغ  حسن  او روشنگر  دل

صفای  محفل و کاشانه خواهر

ندارد رونقی  کاشانه بی او

چراغ  پر  فروغ  خانه  خواهر

بود دلدار و غمخوارت همیشه

نباشد با غمت بیگانه خواهر

اگر  روی  تو  را  یکدم  نبیند

شود از هجر تو دیوانه خواهر

بریزد  خون  دل  اندر  فراقت

زچشم نرگس و مستانه خواهر

اگر افسرده  بیند روی ماهت

شودقلبش زغم چون شانه خواهر

رباعی برای فراق برادر

رباعی برای فراق برادر


برادر شمع عمرت گشته خاموش

مراکردی در این عالم سیه پوش


همیشه درعزایت خون بگریم

نگردد لحظه ای یادت فراموش

شعردرفراق برادر

شعردرفراق برادر

گلزار بهشت است گل روی برادر


آید به مشام دل و جام بوی برادر


گر،طالب مردانگی وصدق وصفایی


هر روز گذر کن به سر کوی برادر


هم خون تو حافظ ناموس توباشد


بنگر به وفا و شرف و خوی برادر


آری غم مرگش شکندقلب وکمررا


تابی،نرسدبهر تو از سوی برادر


صبرازکف انسان برداندوه وفراقش


خم میشود ازغم قددلجوی برادر

ادامه مطلب ...

شعربرای فراق فرزند

شعربرای فراق فرزند


زداغت روز وشب بادیده خونبارمی نالم
به ناکامی تو با آه آتشبار  مب نالم

تماشامیکنم ای نازنین عکس جمالت را
به یادت اشک میریزم دمادم زار می نالم
دراین فصل بهارزندگانی ای گل خوشبو
تو گردیدی خزان درصحنه گلزارمی نالم
تو را پیک اجل ازمن گرفت وبرد زین دنیا
من ازاین زندگانی تلخ وشیرین کارمی نالم
توشمع بزم مابودی ولی خاموش گردیدی
تو خاموش و من  از آن شرار نار می نالم
اگرچه خوب می دانم که درپیش خدارفتی
ز بس درد  فراقت  می دهد  آزار می نالم

یادگارى ماند و من

یادگارى ماند و من


عاشقان رفتند و چشم اشکبارى ماند و من‏


از غم بى‏حاصلى‏ها، کوله‏بارى ماند و من‏


واى من یاراى رفتن داشت روزى پاى من‏


کاروان در کاروان رفتند و بارى ماند و من‏


بى‏نهایت بال‏هاى شوق، بالایى شدند


قامتى گمگشته در حجم غبارى ماند و من‏


یک بیابان تشنه لب رویید از هرم شهید


شرح داغ آفتاب بى‏مزارى ماند و من‏


در هیاهوى اناالحق صد گلو یاهوى سرخ‏


با سر شوریده در معراج دارى ماند و من‏


نبض شوراى شقایق‏ها همه عشق است و داغ‏


داغ بر دل بى‏شقایق روزگارى ماند و من‏


تا کدامین دست، بهت انتظارم بشکند


در حصار سینه‏ام، ساعت شمارى ماند و من‏


این غزل هم در بهار عشق و احساس و عطش‏


از عبور سینه سرخان، یادگارى ماند و من‏

شعربرای فراق همسر

 شعربرای فراق همسر


فلک از سر ربودی افسرم را

به یغما بردی آخر گوهرم را

شدم در این جهان تنهای تنها

به زیر خاک بردی همسرم را

به دست خود نهادم در دل خاک

نگار و دلبر  مه  پیکرم  را

به خانه میروم تاریک وسرداست

نمی بینم  رخ   همسنگرم  را

میان  آسمان  با چشم گریان

نمی یابم فروزان  اخترم  را

چه سازم بعد  او  در  زندگانی

شکستی  عاقبت  بال و پرم را